به دومین قصه کودکانه هویورادیو با موضوع داستانهای کهن خوش اومدید..
<<این قصه درمورد یک گربه لاغره که پیش یک پیرمرد فقیر زندگی میکنه، اما یه روز با یه گربه چاقوچله آشنا میشه!>>
گربهی قصه ما با پیرمرد فقیر توی یک خونه خرابه زندگی میکردند. گربه لاغر از بچگی توی اون خونه بزرگ شدهبود و با پیرمرد انس گرفتهبود. اون فقط بوی کباب رو از خونه همسایهها شنیده بود و نون تازه رو فقط دست مردم دیده بود! تنها چیزی که به دهنش خیلی خوشمزه میومد و آرزوش رو داشت این بود که از سوراخی صدای موشی بشنوه و مدتها کنار اون کمین کنه تا بالاخره موش رو شکار کنه.
گذشت و گذشت تا روزی که گربه برای شکار روی دیوار پرید و از روی اون روی پشتبوم رفت. اونجا یک حیوان قوی هیکل و گردن کلفت رو دید ..
قصه گربه حریص رو با همدیگه بشنویم:
(برای دانلود کلیک کنید.)
برگرفته از کتاب قصههای خوب برای بچههای خوب
نوشته مهدی آذریزدی
با قصههای آموزنده هویورادیو مفاهیم مختلف رو به کودکانمون آموزش بدیم.
اینجا دنیای کودکان است.