به یازدهمین قصه کودکانه هویورادیو با موضوع خجالت خوش اومدید..
<<دیدین بچه ها از اومدن پیش مهمونها خجالت میکشن؟ قصه امروز درمورد نیما است که خیلی خجالتیه>>
نیما هر دفعه که مهمونی به خونه شون میاومد با اینکه پدر و مادرش صداش میکردن تا بیاد و سلام کنه توی اتاقش قایم میشد و نمیخواست بیرون بیاد. مادرش بهش میگفت حداقل بیا سلام و روبوسی کن و بعدش برو! اما نیما اصلا جوابی نمیداد. اون از اینکه اون همه آدم به خونه اونا میاومدن و اون باید لبخند میزد خسته شده بود.
نیما نمیدونست چیکار کنه اون هر دفعه از خجالت سرخ شده بود و خیلی دستپاچه میشد…
قصه دیدوبازدید عجب گرفتاری رو با همدیگه بشنویم:
(برای دانلود کلیک کنید.)
برگرفته از سری کتابهای احساسات خود را بهتر بشناسیم: خجالت
نوشته بگونیا ایبارولا
مترجم نوشین جعفری (نشر با فرزندان)
با قصههای آموزنده هویورادیو مفاهیم مختلف رو به کودکانمون آموزش بدیم.
اینجا دنیای کودکان است.