به شانزدهمین قصه کودکانه هویورادیو با موضوع خجالت خوش اومدید..
<<اینجا دیگو رو براتون تعریف میکنیم که برادرش پاکو عقبماندگی ذهنی داره>>
پاکو تا از در خونه اومد تو مادر و پدرش رو صدا کرد و بهشون گفت که دیگو زندگیش رو نجات داده. دیگو ساکت و بی حرکت مونده بود میدونست وقتش رسیده که ماجرای اون روز صبح رو تعریف کنه. دیگو و پاکو به استخر محل رفته بودن چون دیگو خیلی از آب خوشش میومد و شنا هم بلد بود.
دوستاش وقتی اونو دیدن صداش کردن و ازش خواستن بره شنا کنه اما دیگو نمیدونست چیکار کنه چون به مادرش قول داده بود از برادرش پاکو مراقبت کنه..
قصه مهسا و داداش کوچولو رو با همدیگه بشنویم:
(برای دانلود کلیک کنید.)
برگرفته از سری کتابهای احساسات خود را بهتر بشناسیم: خجالت
نوشته بگونیا ایبارولا
مترجم نوشین جعفری (نشر با فرزندان)
با قصههای آموزنده هویورادیو مفاهیم مختلف رو به کودکانمون آموزش بدیم.
اینجا دنیای کودکان است.